سه گروه عملاً در جهان اسلام ادعای تشکیل و برپایی خلافت دارند: گروهِ داعش، حزبالتحریر و طالبان. این سه گروه بدین عقیدهاند که بزرگترین علت نابسامانی جهان اسلام، ناسیونالیسم و دولتهای ملی میباشد که پس از فروپاشی خلافت عثمانی در سال ( ۱۹۲۲ میلادی) به وجود آمدند و شکل گرفتند، و با تأسیس خلافت اسلامی میتوانند دوباره آن عظمت و شکوهِ دورة عباسی و عثمانی را برگردانند و به تجربه بگیرند. خلافت از منظر آنها تنها گونة سالم و ناب نظام حکومتداری در اسلام است که متأسفانه امروزه جای خود را در کشورهای اسلامی به نظامهای فاسدِ روگرفتشده از غرب خالی کردهاند. نظامهای فاسدِ روگرفتشده از غرب، به باور آنها، همین دولتهای ملی و جمهوری است.
جریان خلافتخواهی، اتهامهای بیشماری بر طرز جمهوری وارد میکنند که مهمترین آنها اتهام معرفتشناسانه است. جریان خلافتخواهی، نگرش اشرافیمآبانه به امور داشته و سزاوار حکومتداری، کسانی را میداند که اهل خبره و از جملة نخبهگان باشند. مهمترین انتقادِ آنها بر طرز جمهوری این است که، بر عکس سیستم خلافت، در این نظام میان نخبه و توده فرق گذاشته نشده و سرنوشت کشور با رأی تودههای بیخبر از پیچیدهگی دنیای سیاست رقم میخورد.
اقبال لاهوری میسراید:
گریز از طرز جمهوری، غلام پختهکاری شو
که از مغز دوصد خر، عقل انسانی نمیآید
فارغ از اشکالات معرفتشناختی نگرش اشرافیمآبانه، چیزی که قابل یادآوری است پیشینة این استدلال و خاستگاهِ آن میباشد. دیشب وقتی قرآن عظیمالشان را مطالعه میکردم دریافتم که بزرگترین نمایندة این نگاه در ابتدای خلقت آدم ابوالبشر، از منظر کتاب مقدس مسلمانان، فرشتگان است:
خداوند: من خلیفهیی در روی زمین خواهم گماشت!
فرشتگان: آیا خلیفهات در روی زمین کسانی را انتخاب میکنی که فساد انگیزدو خون بریزد، در حالی که ما همواره با ستایش تو ، تنزیه و تقدیس میکنیم؟
خداوند: من میدانم آنچه را که شما نمیدانید!
همانگونهیی که دیده میشود در این مکالمه، فرشتگان با استفاده از استدلالهای نخبهگرایانه، انسانها را سزاوار مقام خلافت خداوند در روی زمین ندانسته و خودشان را مستحقتر اعلام میکنند. اما خداوند متعال در برابر این نوعِ نگاه ایستاده و به دفاع از انسان بر میخیزد.
من هرباری که بدین آیت قرآن نگاه میکنم، روح آن را موافقتر و سازگارتر با مردمسالاری مییابم تا خلافتخواهی. بر خلافِ دیدگاههای کلامی اهل تسنن و تشیع، از خلافتی که در این آیت قرآنی تذکر رفته است، نه میتوان خلافت مورد نظر اهل تسنن را استنباط کرد و نه هم میتوان امامت مورد نظر تشیع را. بل آنچه از آن استنباط میشود حکومت مردم و یا مردمسالاری است. خداوند در اینجا از هیچ فرد مشخصی به عنوان خلیفة خود در روی زمین نام نبرده، بل از خلافتِ نوعِ بشر و تک تک آدمیان سخن گفته است. استنباطهای نخبهگرایانة متکلمان پیشین از این آیت و اینکه زمام امور بشر باید به عهدة یک یا چندتن از نخبگان واگذار گردد، ریشه در باورهای اشرافیمآبانة حاکم در فلسفه و کلام پیشین اسلامی دارد. اما امروزه چشمها را باید شست و جور دیگری باید دید و اساسیتر تفسیر کرد.
عبدالشهید ثاقب- خبرگزاری جمهور