در حالی که قرار است سومین نشست دوحه درباره وضعیت افغانستان تحت کنترل طالبان تا یک ماه دیگر برگزار شود، گلبدین حکمتیار این نشست را «تکرار تجربه ناکام» نشست بن در سال ۲۰۰۱ خوانده است.
آقای حکمتیار یکشنبهشب، ۶ جوزا در پیامی در شبکه ایکس نوشتهاست که هدف سومین نشست دوحه انتخاب «بنین سوان و اخضر ابراهیمی» دیگر است که فرد مورد علاقه امریکا خواهد بود و ماموریتش هماهنگی بین کشورهایی است که در حوادث افغانستان نقش دارند.
او در ادامه گفته که همه اتفاق نظر دارند که بحران افغانستان بدون ایجاد یک دولت فراگیر حل نمی شود و هدف آنان از حکومت فراگیر حکومتی شبیه حکومت محصول نشست بن است. به گفته او، طرفهای اصلی نشست بن «امريكا، روسيه، بريتانيا، ايران و پاكستان» بودند که نتیجه آن تعویض رییس جمهور و «آغاز جنگ خونین» در کشور شد.
سومین نشست دوحه در ۳۰ جون و اول جولای امسال با میزبانی قطر برگزار میشود.
هیچ تردیدی نیست که سلسله نشست های دوحه یک روند امریکایی است که تحت پوشش سازمان ملل برگزار می شود؛ زیرا سازمان ملل اساسا یک نهاد امریکایی است که در چارچوب نظم نوین جهانی ایجاد شد تا به اقدامات هژمونیک امریکا در مناسبات بین المللی، مشروعیت و اعتبار ببخشد.
میزبانی قطر از این سلسله نشست ها هم نشان می دهد که اهداف این روند در راستای اهداف مذاکرات صلح امریکا و طالبان و توافقنامه استعماری دوحه قرار دارد و از نظر امریکا این روند، مکمل روندی است که در چارچوب توافقات صلح با طالبان، شکل گرفت.
در این میان، تعارضی که ایجاد شده، این است که طالبان خود را با بخش دوم پروژه امریکا یعنی روند دوحه، همسو و همصدا نمی دانند؛ زیرا هدف اصلی شان رسیدن به قدرت بود که تامین شد، مایل نیستند قدرت بادآورده را با دیگران تقسیم کنند.
در این میان اما وضعیت گلبدین حکمتیار به عنوان بازنده همیشگی بازی های بین المللی در زمینه افغانستان، رقت انگیزتر است. حکمتیار که از زمان توافق احزاب ۷ گانه جهادی در پیشاور تاکنون همواره برای رسیدن به قدرت مطلق، تقلا کرده و در اکثر ابتکارات جهانی مرتبط با افغانستان، منزوی بوده، نسبت به نشست دوحه نیز بدبین است؛ زیرا هیچ سهم و نقش و جایگاهی در امروز و آینده افغانستان در چارچوب این ابتکارات برای خود نمی بیند.
او صریحا نگرانی خود را درباره تکرار روند «ناکام» بن در دوحه ابراز کرده است؛ روندی که خود او هیچ نقشی در آن نداشت؛ اگرچه نمایندگانش به نحوی شرکت داشتند و از همان رهگذر نیز پست هایی را در دولت های مختلف نظام جمهوری، اشغال کرده بودند.
حکمتیار اما شاید همواره حسرت غیبت خود در کنفرانس بن را بخورد؛ زیرا نتوانست با استفاده از آن بستر، شانس خود برای رسیدن به مدارج عالی قدرت را یکبار دیگر بیازماید؛ اما این بار از مسیر صلح و سازش سیاسی.
او بسیار دیر از خواب بیدار شد و زمانی به این نتیجه رسید که جنگ نمی تواند او را به قدرت بازگرداند و بهتر است که از مسیر صلح به کانون قدرت نزدیک شود که دیگر خیلی دیر شده بود و نظام جمهوری زیر بار سنگین بی اعتمادی داخلی، کاهش حمایت خارجی و عزم قدرت های اشغالگر برای خروج، فساد لجام گسیخته، فقدان مشروعیت دموکراتیک، نقض گسترده و سیستماتیک قانون اساسی، تشدید شکاف های طبقاتی و رشد بی اعتمادی عمومی، نفس هایش به شماره افتاده بود.
حکمتیار حتی پس از بازگشت به کابل در مقطعی سعی کرد روابط سنتی خود با سازمان های جاسوسی غربی مانند سیا و ام آی ۶ را احیا کند و به همین دلیل حملات و لفاظی های کم سابقه ای را علیه ایران شروع کرد که به نتیجه نرسید و او هرگز به مهره ای تعیین کننده در اهداف راهبردی واشنگتن برای افغانستان تبدیل نشد.
بازگشت طالبان به قدرت هم رویاهای همیشگی این کنشگر جاه طلب و خودخواه را محقق نکرد؛ زیرا طالبان بسته تر از آن بود که عنصری خارج از دایره تنگ ایدئوژی خود را پذیرا شود.
رفتار تحقیرآمیز اخیر طالبان، «امیر» خودخوانده حزب اسلامی را به انزوایی تلخ و بازگشت ناپذیر کشاند که به نظر می رسد آخرین سکانس زندگی پر شور و شر او را با تلخکامی ترحم برانگیزی پیوند خواهد زد.
بنابراین، نگاه نومیدانه او نسبت به نشست های بین المللی درباره افغانستان، فرای اهداف استعماری نشست های دوحه، قابل درک است؛ چون بی توجه به نتیجه و پیامد این نشست ها، حکمتیار همواره بازیگر حاشیه نشین از پیش بازنده بوده است.
نرگس اعتماد - جمهور