طالبان اگر هم از القاعده بریده باشند از سازمانهای استخباراتی نبریدهاند. این به معنای آن است که اگر نتایج گفتگوهای صلحِ امریکا با طالبان محتمل هم باشد، خوشبینی بر پایان جنگ و خشونت به مدینهی فاضله میماند. آیا این گفتهی مخالفین مسلح درست از آب بدر آمد که آغاز جنگ را امریکاییان و پایاناش را ما تعیین میکنیم؟!
در هفتم اکتوبرِ سال 2001 جورج بوش، رییسجمهور امریکا برای سرنگونی کامل رژیم طالبان، «عملیات بلندمدت آزادی» را راهاندازی کرد. با سرنگونی این رژیم میلیونها کودک به مکتب رفتند، دختران از حق تعلیم و تحصیل برخوردار شدند، حقوق زنان به رسمیت شناختهشد، و در کل دموکراسی با همه آزادیهایش روی دست گرفته شد؛ اما آنهایی که در بطن این جنگ متولد و بعد بالغ شدند، هنوزهم گواه مرگبارترین اخبارِ خشونت و کشتارند.
در واقع آنچه را که جورج بوش، سرنگونی کامل رژیم طالبان عنوان کردهبود، به دست نیامد؛ بلکه طالبان در حال حاضر از موقف برتر جنگ و نظامیگری صحبت میکنند.
قبل از حملهی امریکا، طالبان نزدیک به 90 درصد خاک افغانستان را در اختیار داشتند، و متباقی آن در اختیار جبهه شمال –که سازمان ملل آن را به رسمیت میشناخت- قرار داشت. پس از حملهی امریکا این جغرافیا از طالبان گرفته شد، اما نه بشکل کامل. برمبنای یافتههای «سیگار» در حال حاضر و با گذشت هفدهسال جنگ، طالبان نزدیک به 50 درصد قلمرو را در اختیار دارند. آیا بیش از یک تریلیون دالر هزینهمالی، بیش از صدها کشتهشدگانِ امریکایی و ناتو، و دهها هزار کشته و زخمیشدهگان بیدفاع افغان در برابر 40 درصد بدست آوردنِ جغرافیا قابل مقایسه است؟
اگر آنچه را که تاکید بر توافق با خواستهای طالبان و امریکا و نیز دور زدنِ دولت افغانستان عنوان میشود، تحقق یابد در واقع دستآوردهایی را که آزادی و دموکراسی گفته میشد، بیهیچ خواهد شد؛ آنچه که سرانجام همه چیز را زورآزمایی در میدان خشونت و جنگ تعیین خواهد کرد، نه مذاکره و دیپلوماسی. با این رویکرد ایالات متحدهی امریکا میدان جنگ را باخته و یا در حال باختن است. این مسئله علاوه بر واقعیتی که بیان کردهشد از گفتههای «جوزف دانفورد»، رییس ستاد مشترک ارتش امریکا هم برداشت میشود: "به نظرم این عادلانه است که گفته شود آنان [طالبان] در حال حاضر [جنگ را] نمیبازند. موفقیت ما در این است که همه تلاشها و فشارهای ما را هماهنگ کنیم تا به گروه طالبان این انگیزه را بدهیم که گفتوگو کند."
باری احتمالاً در سال 2010 یکی از آگاهان سیاسی، در مباحثی پیرامون اینکه چرا ایالات متحدهی امریکا از عراق خارج میشود، گفته بود: "این مسئله را هر شخص که بینشسیاسی دارد میداند که امریکا در میدان جنگ، هم در عراق و هم در افغانستان باخته است. اینکه به بهانهی دموکراسی تلاش دارد تا منافعاش را با پیروزی به این جنگها بدستآورد، و اگر نتوانست –یا منافعاش در چیزی دیگری تحقق یافت- همان را خواهد انجام داد که هیچ تصورش را نکردهباشیم."
در واقع وضعیت چنان پیش آمده که گفته شد. چنانچه طالبان باوجود تلفات چشمگیر در میدان جنگ پیشروی میکنند، و تهدیدات امنیتی –باوجود حضور نظامی امریکا و ناتو- و افزایش نیروهای نظامی افغان، بیشتر شده است.
برای بار نخست امریکاییان زمانی مسئلهی صلح را جدی گرفتند که نظامیان طالب در آتشبسِ سهروزه -در عید رمضانِ گذشته- نیروهای امنیتی را به آغوش کشیدند. شاید این رفتار غیرمعمول دو ذهنیت را نزد امریکاییان بوجود آورده بود که با میلیاردها دالر هزینه و دهها هزار تلفات و نیز هفدهسال جنگ، چگونه این همه یکشبه تغییر نمود.
پهلوی دیگر آن اینکه امریکاییان احتمالاً این رویکرد را نتیجهی نزدیکی روسها با طالبان، و یا بازیهای دیگری که حضور غرب به ویژه امریکا در افغانستان را به چالش بکشد، تعبیر کردهباشند.
اما کشورهای همسایه و منطقه، به ویژه روسیه و چین، در شرایط کنونی از تهدیدات تروریستی بیشتر از گذشته نگران هستند. چنانکه سرگئی لاوروف، وزیر خارجهی روسیه در نشست مسکو بیان داشت: «داعش با حمایت از بیرون، در حال انجام اقداماتی است که تا افغانستان را به پایگاه خود تبدیل سازد، و از آنجا به کشورهای آسیای میانه و منطقه عملیات خود را گسترش دهد.» وی هدف از نشست مسکو را از بین بردن «تهدیدات تروریستی» عنوان کرد.
واقعیت این است که روسها بر نیاتِ امریکا پیرامون مبارزه با تروریزم، به ویژه پس از گسترش داعش در افغانستان، مشکوک هستند. علاوه بر آن چیناییها نیز همین گونه برداشتی دارند. این گفتهی خلیلزاد نماینده ویژه امریکا در امور صلح افغانستان، مبین این واقعیت نیز است که در تازهترین اظهارتاش بیان داشت: "موافقه با طالب خشونت در افغانستان را به کلی خاتمه نخواهد داد." به عبارت دیگر، توافق صلح با طالبان به معنای پایان جنگ نخواهد بود. آیا گاهی فکر کردهایم که راه حل صلح کنونی ما را به کجا خواهد برد؟
سیفالدین سدید احمدی- خبرگزاری جمهور