تمام اقدامات قدرت های متخاصم بویژه امریکا، شروع از زمان جنگ سرد، مداخله اتحادشوروی سابق در افغانستان، حمایت امریکا از گروه های مجاهدین در برابر رژیم تحت حمایت مسکو، تشکیل و ایجاد گروه طالبان و هزاران زیر مجموعۀ تروریستی آن، سقوط جمهوریت و حمایت بی دریغ سیاسی، امنیتی، اقتصادی و نظامی از رژیم طالبان، همه در تحت یک نظریه ی" ایجاد، مدیریت و گسترش آشوب" و فراتر از آن، راهبرد بی ثبات سازی در آسیا می گنجند.
حالا، بازی موش و گربۀ امریکا با طالبان، با ایجاد سناریوی مضحک دادگاۀ لاهه و حکم دستگیری "متوفی" هیبت الله آخنده زاده، رنگ و پهلوی دیگری گرفته است. هبتالله باید ابتدا کالبد شکافی شود، تا ثابت گردد که این مرده ی متوفی، از قبر و زیر خروارها خاک، توانایی رهبری گروه طالبان و امارت طالبانی را دارد یا خیر؟ اما تجربه یک چیز را ثابت می سازد که عناصر و ابزارهای استخباراتی، همواره زنده و یا مرده، سوژه های برای تعقیب برنامه های استراتیژیک برای سازمان های اطلاعاتی، هستند.
هیبت الله در سال 2016 در انفجاری در پاکستان کشته شده است. کرسی وی با یک عدد تصویر قاب شده، حاکم یک گروه جاهل است که بر گرده های مردم افغانستان، لگد سواری می کنند. حالا، دادگاۀ لاهه در یک سناریوی فرمایشی، حکم بازداشت و محاکمه هیبت الله را که مدت ها قبل در دادگاۀ الهی بدون واسطه و وسیله، محاکمه شده، صادر کرده است. در نظر دارم تا این موضوع و انکشاف تحولات در افغانستان تحت حاکمیت طالبان را در یک مجمل تحلیلی، خدمت شما هم میهنان خویش ارائه کنم.
اخیرا، تحولات غیر مترقبه ی در افغانستان، در حال اتفاق افتادن است.
عدم انقیاد و فرمان برداری اعضای بلند پایه طالبان مبنی بر انتقاد از عملکرد رهبر نا مریی و فرازمینی طالبان، تحرکات نظامی در ولایت های شمال و شمال شرق افغانستان، تخلیه و فرار از کابل توسط مقامات طالبان که بر مبنای آن، خانواده های خویش را به بیرون از افغانستان، انتقال داده اند، سفرهای وزاری خارجه منطقه، تفهیم پیام خاص متفقین آسیایی به طالبان توسط وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران، نگرانی های دایمی روسیه و چین از وضعیت روبه وخامت امنیتی در افغانستان، تلاش ترامپ برای تحت کنترل داشتن صددرصدی طالبان، بستر سازی برای عبور مساعد نیروهای ریزرفی تروریستی که در پاکستان و سوریه، آماده عملیات جدید در شمال و شمال شرق افغانستان هستند، قطع کمک های مالی امریکا به طالبان که ظاهرا وضعیت را در یک حالت بغرنج و شکنند، قرار داده، نشان میدهند که افغانستان، کماکان در حیطه دایره بازی های گرم امنیتی و اطلاعاتی منطقه و فرا منطقه قرار دارد و از اهمیت آن، کاسته نشده است.
رقابت میان قدرت های بزرگ که یکی خواستار حفظ وضع موجود و دیگری در پی تغییر ماهیت ان، بن مایه اصلی این فرایند محسوب می شود. افغانستان، در این نبردگاه و در بحبوحه رقابت میان منطقه و فرا منطقه، خاصیت امنیتی دارد و عرصه رقابت میان شرق و غرب شده است. با یک تفاوت که این بار، ابزار بازی نیروهای بنیاد گرای، متعصب قومی با تفکر به شدت ماکیاولیستی، در عرصه بازی شامل قاعده حمایت از نیابتی ها، بواسطه شرق و غرب اند. به این منظور اذعان می کنم که رسیدن ترامپ به قدرت، تحول ساده ای نیست.
این تحول، تاثیرات زیادی بر تمام جهان خواهد داشت. اما به طور اخص، به مثابه خانه تکانی در ساختار قدرت طالبان و مهندسی جدید این تهدید امنیتی برای منطقه است. اصلا، هدف به قدرت رسانیدن طالبان، ایجاد بحران و تشدید فزاینده تهدیدهای امنیتی ای بود که باید در بحبوحه رقابت میان غرب و شرق برای تنظیم ساختار نظام بین الملل، صورت می گرفت. به این منظور است که اذعان می کنیم که افغانستان، کماکان موقعیت اش را در این بازی خونین حفظ می کند. نه به حاشیه رفته است و نه هم از نظر قدرت های منطقه و فرامنطقه، به دور می ماند. چون به اساس فلسفه اصلی، سقوط افغانستان به پرتگاه خشونت و بی ثباتی، طوری سنجیده شده است که از این زخم ناسور برای فشار رقبا، استفاده شود. همزمان با آن باید همانند افغانستان چندین جبهه ی دیگری برضد چین، روسیه و ایران باز شود تا این تقلا وتلاش محور آسیا برای تغییر ماهیت نظام مبتنی بر صلح امریکایی، به شدت سبوتاژ گردد. به این حساب، دنیا دارد به شکل بی سابقه ای در هرج و مرج فرو می رود.
این هرج و مرج، تنها یک دلیل دارد و آن هم اینکه ما در مرحله گذار هستیم و همه چیز باید دوباره تنظیم و مهندسی گردد و یکبار دیگر در ساختار و دینامیک امنیت، سیاست و قدرت در سه سطح: نظام بین الملل، نظام منطقه ای و نظام های ملی، شاهد یک باز ساخت خواهیم بود.
در این میان، موقعیت ما بسیار به ضرر تمام می شود. چون با طالبان با انواع مختلف بازی می شود. طالبان، ممکن یگانه نیروی نیابتی ای باشد که در این مرحله گذار و کشاکش میان قدرت ها، فرصت بیشتر بقا در میدان را یافته اند. اما گاهی اوقات، قاعده بازی و منافع متضاد قدرت های تاثیر گذار بر وضعیت افغانستان، ایجاب می کند تا تغییرات جدی در ساخت و کیفیت نیروهای نیابتی مانند طالبان، رونما گردد. به همین منظور است که تحولات اخیر در افغانستان، قطع کمک های امریکا به افغانستان تحت حاکمیت طالبان، فرمان دستگیری هیبت الله غایب، ایجاد فشار بر این گروه، موقف گیری پاکستان، منطقه و تشدید رقابت میان منطقه و فرامنطقه، باعث سردرگمی در تحلیل حوادث می شود. مثلا اطلاعاتی می رساند که طالبان تعدادی از فامیل های خویش را که در پنجشیر و اندراب آورده بودند و آنجا زندگی داشتند؛ همه ی آن ها را به ولایت های جنوب انتقال داده اند. تمام ساختار های نظامی را که در شمال جهت اکمالات جنگ برای پنجشیر و اندراب ها، مستقر ساخته بودند، دوباره به جنوب انتقال داده اند. ممکن، تحولاتی در شرف وقوع است که طالبان را ناگزیر ساخته است تا دست به چنین کاری بزند. از سوی دیگر، در یک حرکت نمادین و اعتراضی، جمعی از ملا های ناراضی از سیاست انحصار قدرت در قندهار، انتقاد می کنند و این موضوع به یک سرخط رسانه ای مبدل می شود. ممکن است در تحت چنین شرایطی، این چنین مانوری به طور خودجوش، صورت گیرد؟
در این میان، پاکستان نقش هوشمندانه و فعالی که انگلیس و آمریکا برایش داده اند، بازی می کند. اما مجبور است در برابر محور آسیایی، ایستادگی کند. یا منطقه را انتخاب کند و دست از بازی خونین در افغانستان و منطقه بردارد و یا اینکه با فرا منطقه، به تداوم چنین بازی ای بپردازد. زیرا شواهد میدانی نشان می دهد که همین مسأله تهدید های فزاینده امنیتی پاکستان، نتیجه فشار محور منطقه ای است که اجازه ندادند تا پاکستان نقش فراتر بازی کند. اما حالا، با تغییر رویکرد فرا منطقه در قبال افغانستان تحت حاکمیت طالبان، پاکستان نقش جدی تری را بازی خواهد کرد.
تلاش امریکا برای تصاحب دوباره افغانستان و ایجاد رصد گاه های امنیتی و اطلاعاتی برای مقابله بهتر با متفقین اسیایی، همدستی هندوستان در این راه، مداخله و سهم فعال کشور های عربی و ترکیه در این پروژه، فعال شدن پاکستان در این برنامه، می توانند مبیین این فصل تازه ی از رقابت میان شرق و غرب در افغانستان باشند.
برعلاوه، تشدید فعالیت های اطلاعاتی میان طالبان، عرب ها و امریکا، سفر های گوناگون حقانی، وثیق به کشور های شیخ نشین، تشکیل حلقه برادر، یعقوب، حقانی و ستانکزی، یک اتفاق عادی نیست. تلاش برای تعویض رهبری طالبان و ادامه تیاتر خاموش خشونت و بی رحمی، در پس همین تحرکات نهفته است. همزمان با آن، ایجاد شکاف در میان طالبان برای ایجاد بحران امنیتی و مبدل ساختن آن به عنوان یک سیاه چاله امنیتی، تعمیق رقابت های ژئوپولتیکی منطقه با فرامنطقه، تلاش برای دسترسی به منابع آسیایی مرکزی، سیمای دیگری این بازی است که غرب و امریکای تحت رهبری ترامپ به مشوره انگلیس و متحدان شان، پیش می برند. اگر این طرح بعنوان طرح B شکست بخورد، ادامه بازی خطرناک است. بدیل طالبان، زشت تر و بی رحم تر از خودش خواهد بود.
به عبارتی، شکست این طرح به معنای آغاز جنگ داخلی وحشتناکی خواهد بود که جوی های خون در افغانستان، جاری شود. بدون شک که داعش، گزینه بعدی طالبان در میدان افغانستان، خواهد بود. آنچه که به عنوان یک اصل غیر قابل انکار می توان باور کرد این است که طالبان نمی توانند مستقلانه تصمیم بگیرند. چیزی که در خط است، همان طور میشود. کارخانگی طالبان، توسط حامیان شان، برای شان داده می شود تا مطابق آن، عمل کنند. اگر بازی خلاف قاعده آن، پیش برود، مهره ها عوض می شوند. هنوز بسیاری از مهره ها دست نخورده باقی مانده اند که می توانند موثر تر از طالبان، عمل کنند. غرب و شرق هردو در تلاش استفاده از فرصت مخرب افغانستان در بازی برد و باخت در عرصه رقابت های آینده هستند. بازی موش و گربه به این گویند، چون همه چیز از دشمنی و دوستی، در گرو تصنعات، خوابیده اند. هیچ چیز قابل اعتماد نیست و همه در ورای منافع استعماری و امپریالیستی قدرت های بزرگ می چرخند.
عبدالناصر نورزاد- خبرگزاری جمهور