۰

گروه‌گرایی و اندیشه‌ورزی؛ از احیاء علوم دین غزالی تا مجله انجمن ریاضیدانان آلمان نازی

شنبه ۵ میزان ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۰۶
غزالی که یک مسلمان دوآتشه بود، فکر می‌کرد با ورود افکار بیگانه، جهان اسلام دچار بددینی و بی‌دینی گردیده است. او «احیاء علوم‌الدین» را نوشت تا مسلمانان را از این گمراهی نجات دهد.
گروه‌گرایی و اندیشه‌ورزی؛ از احیاء علوم دین غزالی تا مجله انجمن ریاضیدانان آلمان نازی


یکی از رویدادهایی تاریخی که همواره توجه‌ام را به خود جلب کرده است، رویداد غم‌انگیز فروپاشی کاخ بلند فلسفه در جهان اسلام می‌باشد. کاخ بلندفلسفه در جهان اسلام هنگامی فروپاشید که برخی متکلمان و صوفیان و عارفان با تیشه تکفیر بر ریشه‌اش زدند و فتوای مرگ و حکم اعدام‌اش را صادر کردند.
ازد مخالفت عارفان، فقیهان و متکلمان با فلسفه تعبیرهای گوناگونی شده است: برخی‌ها این موضوع را به دامن اسلام پیوند زده‌اند و برخی هم از علل و عوامل اجتماعی دیگر یاد کرده‌اند. اما من مقصر اصلی این رویداد گروه‌گرایی را می‌دانم.
گروه‌گرایی، به باورمن، چه در قامت قومیت و چه در جامه دین و حزب‌گرایی و طبقه‌گرایی، از مخالفان سرسخت و آشتی‌ناپذیر اندیشه‌ورزی بوده و مهم‌ترین عامل سرکوب حس حقیقت‌طلبی، یا آن‌چه ارنست کاسیرر، آن را «شهوت دانش» می‌نامد، می‌باشد. واقعیت آن است که در گروه‌گرایی آن‌چه قدر می‌بیند و بر صدر می‌نشیند، مصالح جمع است. گروه‌گرایان بدین عقیده هستند که مصالح جمع بر هرچیزی، حتی بر حقیقت، مقدم بوده و اگر نیاز باشد دروغ‌پردازی نیز مشروع است. اگر می‌بینید که افلاطون دروغ شریف را مشروع می‌داند، دقیقاً به دلیل همین جمع‌گرایی او است. او می‌گوید: «دروغ اگر کار کسی باشد، هر آیینه کار فرمان‌روایان شهر است که دروغ بگویند، و دشمنان و شهروندان خود شهر هردو را از بهر شهر بفریبند؛ و هیچ کس دیگری نباید از این امتیاز برخوردار باشد».
ستیز گروه‌گرایی با اندیشه‌ورزی و حقیقت عینی چیزی نیست که تنها در تاریخ تمدن اسلامی تکرار شده باشد باشد، بل در هرجایی که جمع‌گرایی بوده، حقیقت‌طلبی عقب‌نشینی کرده است. من برای آن‌که ادعای خود را ثابت کنم به سه نمونه گروه‌گرایی در گستره دین، سیاست و اجتماع اشاره می‌کنم:
نظام نازی و نظام کمونیستی
آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی که دونظام گروه‌گرا بودند، با حقیقت عینی سر ستیز داشتند. در این دونظام، نه تنها هرگونه انتقاد، شک و شبهه سرکوب می‌شد و پرسش‌گری، اخلال‌گری تلقی می‌گردید، بل حتا سخن از ریاضیات آلمانی و ریاضیات حزبی گفته می‌شد.
میکلوش گیمیش یکی از اعضای حزب مجارستان در باره ستیز احزاب کمونیستی با حقیقت عینی می‌گوید: «آهسته آهسته ما لااقل در بخش بزرگ‌تر و چیره‌گر شعور خود بدین عقیده رسیده‌بودیم که دونوع حقیقت وجود دارد و حقیقت حزب می‌تواند از حقیقت مردم متفاوت باشد و می‌تواند از حقیقت عینی مهم‌تر باشد».
فریدریش فون هایک نیز از سیدنی وب‌ یاتریس نقل می‌کند: «در اتحاد جماهیر شوروی در حینی که کار در جریان است، بیان هرگونه شک و شبهه، یا حتی بیم از عدم موفقیت برنامه، به دلیل آثار احتمالی آن در اداره و مساعی باقی کارکنان، عملی دال بر عدم وفاداری و حتی خیانت دانسته می‌شود».
وب می‌گوید در یکی از شماره‌ های مجله علوم طبیعی مارکسیست – لنینیستی آمده ‌است: «ما در ریاضیات از حزب طرفداری می‌کنیم. ما در جراحی، طرفدار نظریه خالص مارکسیست – لنینیستی هستیم». همچنین گفته می‌شود در آلمان نازی، وضع به همین گونه بود‌. مجله انجمن ریاضی‌دانان ناسیونال سوسیالیست (نازی) پر از «ریاضیات حزبی» بود.
اسطوره‌های ملی
ملی‌گرایی نیز به عنوان «گروه‌گرایی» چندان روی خوشی به اندیشه‌ورزی و حقیقت‌طلبی نشان نداده و همواره به دنبال اسطوره‌سازی و دروغ‌پردازی می‌باشند. ملت‌ها احساس می‌کنند برای آن ‌که نسل آینده‌ شان دارای اعتماد به نفس بوده و قوی باشند، باید همواره اسطوره ‌سازی و دروغ پردازی کنند و مردم خود را به شجاعت و دلیری توصیف نمایند. بنابراین، آن‌ها به خاطر این مصلحت همگانی، به دروغ روی می‌آورند. جان میرشایمر، پژوهشگر غربی، یکی از انگیزه ‌های این اسطوره ‌سازی‌ها را چنین بیان می‌کند: «اسطوره‌ ها برای ایجاد یک احساس قوی از ملت بودن ضروری هستند؛ حس ملت بودن نیز برای ایجاد و حفظ دولت – ملت ضروری است. اسطوره ‌ها به اعضای یک گروه ملی این احساس را می‌دهند که آن‌ها متصف به شجاعت و تهوّری هستند که نه تنها باید به آن افتخار کنند بلکه باید جان خود را نیز فدای آن کنند. در واقع، مردم خود تشنه‌ این اسطوره‌ ها هستند و به کلامی دیگر آن‌ها می‌خواهند به داستان‌های خوشحال‌ کننده از گذشته و حال گوش فرا دهند که در آن‌ها از عدالت و کرامت سخنی گفته شود».
امام محمد غزالی و ستیز با فلسفه
امام محمد غزالی را اکثر دانش‌مندان به عنوان کسی می‌شناسند که با نوشتن کتاب تهافت‌الفلاسفه تیشه بر ریشه فلسفه در جهان اسلام زد. یکی از پرسش‌های مهمی که از دیرگاهی تا هنوز در میان اندیش‌مندان مطرح است، علت مخالفت وی با فلسفه می‌باشد. اگر بتوانیم علت مخالفت غزالی با فلسفه را بررسی کنیم، باید از نظریه‌پردازی و کلی‌گویی دست کشیده و به سراغ آثارش برویم. آن‌چه که آدمی از لابلای آثار غزالی می‌تواند پیدا کند این است که او به عنوان عارف و متکلم مشهور جهان اسلام، دغدغه تدینِ «جمع» و «جماعتی» به نام «مسلمانان» را داشت و احساس می‌کرد که اندیشه‌ورزی و فلسفیدن راه را برای ورود «فردیت»، «تجدیدنظرطلبی» و «بدعت‌گذاری» در میان جماعت مسلمان باز خواهد کرد و دژ تسخیرناپذیرِ گروه را تخریب خواهد نمود و «جماعت» را پارچه پارچه خواهد ساخت. غزالی در پیوند به فراگیری فلسفه و دانش‌های عصر می‌گفت «اگر چیزی سودی تنها و زیان‌هایی بسیار دارد جایز نیست برای این یک منفعت خود را به زیان‌هایی بسیار دچار کرد. چنان که شراب لاشک در تعدیل مزاج و تقویت طبع و دماغ و قمار در تشحیذ خاطر موثر است و با این حال هر دو حرامند و حتا مداومت در بازی شطرنج با آن‌که ذهن را نیرومند می‌سازد ممنوع و محظور است و هم‌چنین است نظر در علم اقلیدس و المجسطی و دقایق حساب و هندسه و ریاضت در آن‌ها که خاطر را تشحیذ و نفس را نیرومند می‌کند و با این حال ما آن را به سبب یک آفتی که در پی دارد منع می‌کنیم زیرا از مقدمات علم اوایل (علوم طبیعی) است که مذاهب فاسدی در پی دارد و اگرچه در خود علم هندسه و حساب مذهب فاسدی که متعلق بدین باشد وجود ندارد لیکن می‌ترسم که بدان منتهی گردد».
احیاء علوم دین و مجله حزب کمونیست
غزالی که یک مسلمان دوآتشه بود، فکر می‌کرد با ورود افکار بیگانه، جهان اسلام دچار بددینی و بی‌دینی گردیده است. او «احیاء علوم‌الدین» را نوشت تا مسلمانان را از این گمراهی نجات دهد. غزالی انگیزه تألیف کتاب «احیاء علوم‌الدین» را چنین بیان می‌کند: «به تحقیق می دانم و سوگند بر زبان می رانم که اصرار تو بر انکار حقیقت دین موجبی نیست، مگر آن بیماری که بسیاری از مردمان این روزگار را دامن گیر شده و جمهور خلق بدان مفتون گشته اند. سپردن راه آخرت با نشیب و فرازش در غایت دشواری است، زیرا راهبران جهان آخرت عالمانی توانند بود که وارثان پیامبران باشند، عالمانی که اکنون روزگار از وجودشان خالی گشته و جایشان عالمانی جای گرفته اند که معروف را منکر و منکر را معروف می شمارند. بدین سبب علم دین مندرس شده و آثار یقین ناپیدا گشته است».
من هرباری که این کتاب را می‌خوانم، آن را خیلی شبیه مجلات حزبی می‌یابم که در اتحاد جماهیر شوروی پیشین به نشر می‌رسید. اگر غزالی «احیاء علوم‌الدین» را به خاطر مبارزه با افکار بیگانه نوشته بود، مجلات حزبی اتحاد جماهیر شوروی پیشین نیز همه هم و غم شان آن بود که مردم را از شر دیدگاه‌ها و نظریاتی که با منافع حزب و طبقه کارگر همخوانی نداشته باشند رهایی بخشیده و از دانش مترقی و پیشرو حزبی مستفید سازند.
عبدالشهید ثاقب- خبرگزاری جمهور



نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


Zalmai Nishat
United Kingdom
از خواندن این مقاله لذت بردم. اما شاید عوض اقتباس های دراز از غزالی توسط نثر روان خودت بیش تر نوع تفکر غزالی را بین می کردی و دلیل دشمنی او با علوم جدیده را واکاوی می کردی شاید برای خواننده سهل فهم تر می شد. نثر غزالی نثر سختی است و ملتزم تفسیر. اما روی هم رفته یک مقاله ی خیلی روشنگر بود.
پربازدیدترین