سالگرد امضای توافقنامه دوحه میان امریکا و طالبان فرا رسید.
نمایندگان امریکا ماههای متوالی با نمایندگان طالب مخفیانه و پشت دروازه های بسته به گفتگو نشستند. چانه زنی امریکا بعنوان مدعی ابرقدرت جهانی با یک گروه جنگجوی قبایلی بر سر آینده افغانستان و نحوه تأمین منافع امریکا جالب توجه بود. خلیلزاد بعنوان معمار توافقنامه دوحه علاوه بر مذاکره با طالبان در دوحه به کابل هم می آمد. جالب آن بود که خلیلزاد متن و محتوای مذاکره و مفاهمه خود با طالبان را از حکومت افغانستان پنهان می کرد؛ حکومتی که مشخصا دست پرورده امریکا محسوب می شد و رئیس جمهوری همانند اشرف غنی که دارای تابعیت امریکایی و دانش آموخته امریکا و مهره منصوب شده توسط امریکا بر افغانستان بود.
جالب بود که خلیلزاد امریکایی توافقنامه امریکایی با طالبان را از یک رئیس جمهور دست نشانده امریکایی بنام اشرف غنی پنهان می کرد. چیزی که بیش از همه موجب ناراحتی اشرف غنی و اختلافات در آخرین ماههای حیات سیاسی اشرف غنی با خلیلزاد بود گلایه بر سر همین مسئله بود که چطور خلیلزاد متن و محتوای تفاهم امریکا با طالبان را از وی مخفی نگه می دارد. او با خود می اندیشید که چگونه ممکن است من بعنوان یک مهره منصوب و حافظ منافع امریکا و عملی کننده سیاست امریکا در افغانستان، از مذاکرات یک افغان امریکایی تبار با طالبان بی خبر باشم؟ در حالیکه من تا هنوز رئیس جمهور و جزوی از پازل بازی امریکایی هستم! یکی از اهداف فرار اشرف غنی ضربه زدن بر زلمی خلیلزاد بود.
گلایه مندی اشرف غنی کم کم به رویارویی با خلیلزاد منجر شد مخصوصا که خلیلزاد بدون اعتنا به اشرف غنی به ملاقات برخی سران سیاسی هم می رفت و آنان را هم گپ می داد و سرگرم می ساخت تا متوجه اصل خیانتی که قرار بود در حق مردم افغانستان صورت بپذیرد نباشند. اشرف غنی در برابر این رهبران حساسیت داشت و آنان را دشمن خویش می پنداشت.
جالب بود که رهبران جهادی با خلیلزادی که در آستانه واگذاری افغانستان به طالبان بود عکس های یادگاری می گرفتند و رسانه ای می کردند و افتخار می ورزیدند که ما با جلالتمآب زلمی خلیلزاد نماینده ویژه امریکا ملاقات نمودیم و فلان و بهمان گفتیم و ایشان چنین و چنان فرمودند!
در آخرین روزهای اجرای خیانت امریکا به افغانستان، خلیلزاد اشرف غنی را دید و وقتی گلایه های او را شنید که چرا مرا از جریان مذاکره تان با طالبان بی خبر می گذارید گفت که این مذاکره امریکا با طالبان است و به شما ارتباطی ندارد؛ مذاکره شما با طالبان جداگانه تعریف شده است. ما نمی توانیم اسرار ایالات متحده را به شما افشا کنیم. خلیلزاد سپس برای اینکه در حد یک آبنبات چوبی به غنی داده باشد اوراق تفاهم کلی امریکا با طالبان را به دست اشرف غنی داد و بلافاصله آن را از دست اشرف غنی گرفت و بهانه آورد که همین کار من هم جایز نبود و بعد دل اشرف غنی کمی خوش شد.
خلیلزاد دقیقا همین کار را با داکتر عبدالله کرد با این تفاوت که غنی در مورد این ملاقات چیزی نگفت اما عبدالله بادی به غبغب انداخت و گفت که خلیلزاد متن تفاهم امریکا با طالبان را به من نشان داد!
خلیلزاد با کرزی نیز ملاقات کرد اما به او چیزی نشان نداد. او کرزی را تشویق کرد که به دنبال تهیه طرح مصالحه ملی و تفاهم با طالبان باشند. کرزی هم رهبران سیاسی و جهادی را به منزلش دعوت کرد و بعد از آن، جلسه پشت جلسه بین رهبران سیاسی در مورد نوع مذاکره و تفاهم با طالبان آغاز شد.
می بینیم که امریکا در متن مذاکرات و تحولات قرار داشت و نماینده ویژه امریکا صحنه گردان اصلی تحولات بود.
امریکا به مردم افغانستان پشت کرد. امریکا به دوستان خود که در فرمت هایی مانند جامعه مدنی و رسانه ها و ادارات و کورس ها و ... بودند پشت کرد. امریکا به دولت و حکومت افغانستان هم پشت کرد. امریکا به هزاران نیروی امنیتی افغانستان که تا دیروز دوشادوش آنها گویا با طالبان می جنگید، پشت کرد. امریکا به افکار عمومی مردم جهان که بیست سال به آنها طالبان را مترادف القاعده و یک گروه تروریستی می دانست و رهبران آنرا حتی تا همین حالا در لیست سیاه خود دارد، پشت کرد. امریکا بزرگترین خیانت تاریخی در تاریخ معاصر را مرتکب شد و یک شبه بر روی تمامی ارزش های مدعایی خود پا گذاشت و از روی تن ها و جنازه های متحدین خود گذشت و گذاشت تا افغانستان بعنوان متحدی که به تازگی با آن پیمان امنیتی بسته بود به کام طالبان و دشمنانش بیفتد و بلعیده شود.
و ما چقدر جگرخون شدیم آن زمان که بیاد آوردیم چقدر نوشتیم و گفتیم و فریاد زدیم که به امریکا اعتماد نکنید! نامه سرگشاده نوشتیم که با امریکا پیمان امنیتی نبندید و به این پیمان دلخوش نباشید. فریاد زدیم که خود را به دامان امریکا نیندازید و همسایه ها را نرنجانید گفتیم مستقل باشید و مستقل از بازی امریکا عمل کنید!... دست نشانده های امریکا در دولت و امنیت حکومت کرزی-غنی گوش ندادند و بلکه به ما انگ و اتهام جاسوسی و وطنفروشی و نافهمی زدند!
حالا نوبت آن بود که ثمره وابستگی کورکورانه خود به امریکا را ببینند و ببینند که چهره واقعی امریکا و سیاست ورزی آنها چگونه است. حالا نوبت آن بود که یک دگردیسی عجیب و آنی را ببینند. و ببینند که با مردم خود چه کرده اند و با سرنوشت یک ملت چگونه بازی کرده اند؛ آن هم با اشاره بیگانگان و وطنفروشانی همچون خلیلزاد امریکایی تبار.
به هرحال توافقنامه دوحه چند درس بزرگ به ما داد:
ادامه دارد....