پیش زمینه:
حوادث تروریستی قندوز و قندهار برضد شیعیان افغانستان مواضع ضد و نقیض رهبران طالبان را در قبال داشته است: اینکه خطر داعش جدی هست، جدی نیست. امنیت مراکز شیعی ممکن است، ممکن نیست و...
جامعه تشیّع افغانستان جامعه ای متکثّر، توانمند و باظرفیت است. فی الحال نیازی به تشریح این ظرفیت ها و توانمندی ها نیست؛ اما دو مشکل اخیراً متوجه جامعه تشیع افغانستان شده است: اول در خلأ سیاستمداران وزین و مردمی، حضور کوتوله های سیاسی بعنوان نماینده شیعیان افغانستان و دوم حملات انتحاری و مشکلات امنیتی که متوجه جامعه تشیع می باشد.
کوتوله های سیاسی، از لحاظ فکر و عمل و توان سیاسی ضعیف و کم بنیه هستند. آنها از آدرس و نمایندگی مردم تشیع به رهبران طالبان مراجعه می کنند. لازم نیست از آنها نام بگیریم؛ اما تصمیم و رفتار اشتباه این ها باعث شده، جامعه بزرگ شیعیان افغانستان به امیران امارت اسلامی، کوچک و کم اهمیت معرفی شود. اگر این تردّدها و تملّق ها از آدرس مردم تشیع را مقایسه کنیم با رفتار و سیاست زمان حیات مرحوم آیت الله محسنی و یا شهید عبدالعلی مزاری و سایر بزرگان تشیع؛ طبعا معنای کوتوله های سیاسی و آسیب رفتار خام اینها را بهتر می فهمیم.
تاکنون چندتا گروه خلق الساعه با نامهای بزرگ اما ضعیف توسط افرادی از آدرس شیعیان و هزاره های افغانستان نزد طالبان مطرح شده که تبعات بدی به مردم شیعه داشته و دارد. احتمالاً یکی از عواملی که امارتی ها تاکنون تشیع و خواسته های آنها و حتی امنیت این جامعه بزرگ و متکثّر را جدی نگرفته اند، ادعاها و حرکات ناسنجیده همین عناصر است.
فعالیت سیاسی و مدنی و غیرمدنی، حق هر فرد و گروه است؛ اما رجوع به طالبان با ادعای نمایندگی از کتله های بزرگ ملی و مذهبی، غیرقابل قبول است.
برای مثال: در همین غرب کابل تاکنون دهها مرکز در حمایت از طالبان و برای جلب و جذب به نفع آنان گشوده و فعال شده است. این حق شان است، اینکه دموکرات باشند یا مرید امارت اسلامی؛ جلب و جذب ها و ادعاها و فعالیت ها زیاد است. کسی حق ملامت آنها را ندارند؛ خودشان می دانند و خدای شان و ارباب شان و سود و زیان شان.
اما بعضی کلانکارها مثلا یک نام با عنوان "شورای عالی شیعیان و هزاره های افغانستان" را بر خود گذاشته اند. بعد به طالبان مراجعه کرده و ادعا دارند که همطراز این نام، بین تشیع جایگاه و اعتبار دارند و بعد از همین آدرس، از امارت اسلامی مطالبه می دارند. اینکه از جانب عناصر طالبان چقدر تحقیر و ریشخند می شوند بماند به جای خود!
آیا توان و ظرفیت و قدرت و هیبت مردم تشیع این میزان است که چنین افرادی ادعای نمایندگی و سهم خواهی از امارت اسلامی کنند؟
فرصتهای رفته و مانده:
در غیاب رهبران فراری و احزاب سیاسی شیعی، صرف نظر از چندتا گروه خلق الساعه ی بدون عقبه، تنها مرجع و آدرس رسمی و مناسب برای مردم شیعه، شورای علمای شیعه افغانستان بود. اما همچنانکه در نبشته های پیشین اشاره شد، شورای علمای شیعه، در شناخت و تشخیص اولویت ها، روش های مذاکره و تعامل و در عقبه سیاسی و مردمی خود، مشکل داشته و دارد.
بعد از تلاش های ناموفق این جمع، اگر شورای علمای شیعه را بعنوان محور قرار بدهیم و با تقویت این نهاد با امیران امارت اسلامی مذاکره کنیم؛ تقریبا عبث است؛ چراکه شورای علمای شیعه افغانستان قبلاً همه حرف هایش را به امارت اسلامی زده است؛ حرفِ نگفته ندارد. حرف و طرح و خواسته جدید از آدرس این شورا مورد قبول امارت واقع نخواهد شد. اگر چهره های جدید، از آدرس شورای علما مسائلی جدید را مطرح کنند، مورد اقبال امارت اسلامی واقع نخواهد شد. شورای علما قبلاً همه تخم مرغ هایش را در یک سبد قرار داده و عرضه کرده و چیز جدیدی برای ارائه نمی تواند داشته باشد.
دوم: همانطور که میدانیم، شورای علما قبلاً در یک نشست، با طالبان بیعت کرده است. حالا مطابق بیعت، نمی تواند از یک جامعه ی بیعت نکرده، نمایندگی کنند. بحث فلسفه بیعت و تبعات و مزایای آن بماند به جای خود. البته اگر این بیعت، بتواند باعث رسمیت یافتن مذهب جعفری و تأمین حقوق و آزادی های مذاهب اسلامی شود؛ می تواند قابل مکث باشد. لیکن تاکنون اثری از دستهای برافراشته ی علمای کرام در باب رسمیت مذهب، دیده نشده است.
سوم: شورای علما در عمل نشان داده که عقبه گسترده مردمی ندارند. مردم شیعه کارکردهای علما را تعقیب نمی کنند و واکنشی هم به گفته ها و کرده های آنان بروز نداده اند. تجمع بزرگ شیعی در مسجد خاتم النبیین با عملکردهای ضعیف و اعلامیه های ضعیفتر بر باد شد. این شورا فعلا تبدیل به لامپ های نیمسوخته شده اند.
چه باید بشود؟
فعلا چندین نهاد موازی شیعی ایجاد شده است. خیلی از شخصیت های دینی و مدنی هنوز در میدان نیستند و نظاره گر می باشند. برخی از علمای دین که وابسته و حکومتی نبوده اند، خوشنام و توانمند هستند تاحال وارد این میدان نشده اند. همانطور که برای تفاهم با طالبان باید زبان مشترک با آنها پیدا کرد؛ باید بین بزرگان و نخبگان و نهادهای جامعه شیعی نیز یک زبان مشترک ایجاد نمود. اول: علمای دینی که نادیده گرفته شده اند باید وارد میدان شوند، ثانیا علمای دینی به تنهایی نمی توانند و نباید متولّی دین باشند. دین و مذهب و سیاست فقط مربوط به علما نیست و نباید باشد.
اول: با حفظ ترکیب و استقلالیت همه نهادهای باسابقه و خلق الساعه شیعی، باید شورای عالی شیعیان افغانستان با حضور همه نهادها و بزرگان سیاسی، علمای دینی، اساتید دانشگاه، فرماندهان نظامی، متنفذین مردمی و عقلای جامعه شیعی تشکیل شود. مطالبات مردم را باید شورای عالی شیعیان تشخیص کنند و با عقبه و حمایت مردمی با امیران امارت اسلامی مطرح بدارند.
دوم: خواسته های شخصی و گروهی هر فرد و مجموعه (که از طالبان دارند) برای شان محترم شمرده شود اما باید همه وزن و توان، روی دو خواسته اساسی و مشترک تشیّع معطوف شود: اول: رسمیت یافتن یا دریافت تضمین عملی برای رسمی شدن مذاهب اسلامی همراه با قانون احوال شخصیه و آزادی مناسک و مراسم مذهبی؛ دوم: تأمین امنیت تمام مساجد و مراکز دینی، فرهنگی، آموزشی و... عام مردم افغانستان خصوصا مردم تشیّع توسط حکومت جدید. (راههای آن طی طرح جدید باید ارائه شود)
با این تعبیر، هیچ فرد و گروهی حق معرفی افراد به کابینه طالبان، از آدرس مردم تشیّع را نخواهند داشت. با درنظرداشت وضعیت جاری، عقلانیت سیاسی حکم می کند که جامعه تشیع، در بحث مشارکت در قدرت، فعلا باید نظاره گر باشد و نه درون میدان و مهلکه.
خرد سیاسی به ما می گوید که در این اوضاع، نه تنها باید از تضرع برای دریافت منصب اجتناب کرد؛ بلکه، فقط در قبال دریافت امتیازات اساسی، وزرای شیعه مذهب، وارد کابینه طالبان شوند. ما در این شرایط نیازی به ارسال آدمک یا رجاله به کابینه نداریم.
زیرا به هر میزان که حضور اقلیت ها و حضور اقوام و مذاهب در کابینه طالبان متنوع تر باشد به همان میزان مشروعیت سیاسی امارت اسلامی افزایش پیدا می کند. و مشروعیت سیاسی و مردمی، زمینه ساز مشروعیت بین المللی نیز خواهد بود؛ این یعنی طالبان بیشتر از ما به حضور وزرای شیعه و هزاره و تنوع و تکثّر در کابینه شان نیازمند هستند، اگر کمی بیندیشند!
لذا در این شرایط رسمیت مذاهب اسلامی باید به یک مطالبه عمومی تبدیل شود و نه مطالبه ی چند شخص. که این امر همیشه میسور است و خردمندان همه اقوام و مذاهب با ما یکسان می اندیشند چرا که فقاهت و ثقافت اسلام اعتدالی و پیروان امام جعفر صادق و امام ابوحنیفه و سایر ائمه دینی ما، در افغانستان آنقدر احساس نزدیکی و برادری می کنند که برای هم، جان می دهند و این را بارها در جنگ و انتحار و در مصیبت ها و سختی ها به چشم دیده ایم. شیعه و سنی افغانستان از یکدیگر جدایی ناپذیر هستند و خواهیم دید که جریان تکفیر و تعصب، چگونه باعث تعمیق پیوند پیروان مذاهب اسلامی می شود.
ما باید با این نگاه، سیاست و تعامل کنیم و ایمان داشته باشیم که پیروان مذهب حنفیت در افغانستان هرگز راضی به حذف تشیّع نخواهند شد.
آنچه موجب حذف می شود دیدگاه حنفی نیست بلکه دیدگاه قبائلی است؛ که در این چوکات اگر دیدیم یک کمونیست و فاسق و شرابی قبیله، خود را به تحریک امارت اسلامی رساند و برضد رسمیت مذهب جعفری گلو درید و پیرهن چاک کرد، بدانیم که دین و مذهب در اسارت و انحصار قبیله قرار خواهد گرفت و این برای همه ما و برای پیروان تمام مذاهب اسلامی مرگ آور خواهد بود.
لذا از دوگروه باید کناره گرفت: کوتوله های متملّق مذهب جعفری و شرابی های طرفدار امارت اسلامی! که یکی قدرت یک ملت را بر زمین می زند و دیگری در پوشش دین، تفکر قبیلوی دارد. و ما اینها را آزموده ایم، وزن شان را می فهمیم و خباثت شان را درک می کنیم. اینها افکارشان را با رنگ و لعاب دینی به بزرگان امارت اسلامی عرضه می دارند. یکی را بنام مذهب تجرید می کنند و دیگری را بنام قوم می رانند و کسی را هم بنام غیرخودی حذف می کنند تا افکار غلط خود را عملی کنند.
امارت اسلامی همچنانکه تاکنون در کنار پیروان مذاهب اسلامی بوده اند و دیدگاه باز و منعطف داشته اند باید کشور را از شر مسلمان نماها و نیمچه ملاهای پر ادعا و حمارهای یحمل اسفارا محافظت نمایند.
حال که امارت اسلامی رسماً طرف مهم قضیه افغانستان است، حال که بر جغرافیا حاکمیت دارد، حال که در شُرُف کسب مشروعیت است، باید بر قلب و جغرافیای ذهنی مردم نیز حاکمیت خود را بگستراند و این میسور نخواهد بود مگر آنکه حقوق قاطبه مردم محترم شمرده شود و خواست های شان اجابت گردد. دامن فراخ و دامنه ی وسیعِ حکومت ها باعث بقای آنان خواهد بود.
حسینی مدنی-
خبرگزاری جمهور