پرداختن به حق یا باطل بودنِ جریان های سیاسی و فکری و نبش قبر این موضوع، شاید نوعی سادگی فکری باشد و اصولا هم نباید به چنین مسایلی پرداخته شود چون نه تنها دردی را دوا نمیکند که معضلات عدیدهای را نیز فراهم میآورد. اما وقتی یک جریان یا یک مذهب، منجر به این میشود که انواع مشکلات اجتماعی را به وجود بیاورد، حقوق مردم را ضایع کند و امنیت چند کشور را برهم بزند، آن زمان، باید به این موضوع دقت، موشکافی و تحقیق کرد که چرا یک جریان مذهبی به این حجم از معضلات اجتماعی افزوده است. چنانکه تاریخ گواهی میدهد، مذهب فکری و فقهی حنفی در اوایل، یک مذهب معتدل، متساهل و عقلگرا بود و دیر زمانی شاید به همین نگرش ادامه داد اما بعدها در قرون بیست و بیست و یکم، گروهها و جریانهای سیاسی و افراطی پیدا شدند به اسم حنفیت کارهایی کردند که در مرام و هدف مذهب حنفی وجود نداشت. لذا این نوشتار، به اصول فکری ابوحنیفه پرداخته است.
پروژه فکری ابوحنیفه
1 – مبارزه با تکفیریها
در روزگاری که بعض جریانهای صدر اسلام، امثال خوارج که مردم را به کوچکترین خطا، تکفیر میکردند، ابوحنیفه اما، این گفتهای معروف را ثبت تاریخ کرد «نحن لا نکفّر احدا من اهل القبله.» [الفقه الاکبر، منسوب به ابوحنیفه]. ما هیچ یکی از افرادی که سمت کعبه نماز میخوانند را متهم به كفر نمیکنیم. تكفير يكي از معضلات جهان امروز است که برخی از گروههای مدعی اسلام، با کفر و باطل خواندن دیگران، دست به هر نوع وحشت و دهشت میزنند به این بهانه که آنها از دین الهام گرفته اند. در حال که این قرائت تکفیری، یک تفسیری است که با روح دین و قرآن سازگاری ندارد.
2 – دقت عقلی
در اینکه بسیاری از آیات قرآن و احادیث، چند وجهی است یا اصلا نمیتوان به ظواهر آنها تمسک کرد. یا باید تاویل گردند یا نظر به قواعد عقلی، باید تفسیر شود، مثل آیه دهم سوره فتح (ید الله فوق ایدیهم) اگر به ظواهر امثال این آیات تمسک کنیم، منجر به آن میگردد که خداوند را یک موجود جسمانی و دارای زمان و مکان بدانیم در حال که میتوان از عقل و منطق کار گرفت. ابوحنیفه در مواجهه با هم چو مسایل، از منطق عقلی استفاده میکرد. ابن اثیر از قول ابویوسف یکی از شاگردان ابوحنیفه نقل کرده است که «ابوحنیفه، با چشم عقل به قضایا می نگریست نه با چشم سر» [ابن اثیر، البدایه 10/194].
3 – تشکیک در احادیث
تردیدی نیست که در صدر اسلام بعد از آنکه خلیفه دوم، نقل احادیث را ممنوع کرد کسی جرات کتابت و نقل حدیث را نداشت اما بعد از رفع ممنوعیت، افرادی زیادی دست به جعل احادیث زدند و حتی احادیثی را به پیامبر اسلام نسبت دادند که بطلان آن از بدیهیات بود. ابوحنیفه با اینکه می توانست یک راویّ «کثیر الروایه» باشد، با نگاهی انتقادی که به اکثر احادیث داشت، بیشتر به نقد احادیث پرداخت تا نقل آن. گاهی مستقيما به نقد حدیث میپرداخت. ابن جوزی و دیگران، برخی از نقدهای صریح حدیث را آورده است به عنوان مثال، قتاده از انس روایت کرده است که فردی یهودی، سر کنیزی را بین دو سنگ گذاشته و شکست بعدا رسول الله
(ص) نیز سر آن یهودی را بین دو سنگ گذاشت... ابوحنیفه گفت این روایت هذیانی بیش نیست. نزد ابوحنیفه حدیثی را خواندند که در آن گفته شده بود «افطر الحاجم و المحجوم» در ماه روزه، حجامت کننده و حجامت دهنده هردو روزهای شان باطل است. ابوحنیفه گفت این حدیث نیست راوی خواسته قافیه شعری درست نماید. یا اینکه ابن مبارک از ابوحنیفه راجع به بالابردن دستها (رفع الیدین) برای تکبیر در نماز پرسید، ابوحنیفه جواب داد مگر نماز گزار میخواهد پرواز کند؟[ابن جوزی، المنتظم 8/135]. رفع الیدین سر نماز در آن روز، به یک معضل علمی تبدیل شده بود. میگفتند ابو حنیفه در حدیث یتیم است (یعنی احادیث کمی را قبول دارد). متروک الحدیث است. حدیث او قابل نوشتن نیست. مضطرب الحدیث است و... [التذبیل علی التهذیب، محمد بن طلعت ص 434]. اما همان ابوحنيفه اي كه ىر حدیث این همه مورد طعن محدثین قرار گرفته، بینش فقهی او تحسین برانگیز بوده؛ عبدالله بن مبارک که در حدیث ابوحنیفه را طعن و لعن میکرد اما در فقه گفته است که ابوحنیفه «فقیه ترین مردم است». [سیر اعلام النبلاء، ذهبی 6/403].
4 – نگاه غیر قدسی به زبان عربی
ابوحنیفه، از این نظر که از نگاه نسب، غیر عربی بود – گرچه در سرزمین عربی متولد شده بود – اما کار مهمی که انجام داد، قداست زبان عربی را از میان برداشت. ابوحنیفه میگفت در نماز خواندن، فرقی بین زبان عربی و فارسی نیست اگر کسی با زبان فارسی هم نمازش را بخواند کفایت میکند [تاریخ تشریع، مناع قطان ص 331]. این در زمانی بود که آنها میگفتند زبان عربی زبان مقدس و زبان قرآن است اینکه خداوند این زبان را انتخاب کرده، دلیل بر مزیت ذاتی آن است. در آن زمان و زمان بعدش هم اجازه نمیدادند که کسی قرآن را به زبان فارسی ترجمه یا تفسیر نماید میگفتند تفسیر قرآن فقط باید عربی باشد و زبان غیر عربی از رساندن مطلب قاصر است. [البحر المحیط، بدرالدین زرکشی 2/185].
نزاع مدرسه اهل رای و اهل حدیث
با مطالعهی کتب تاریخی، میتوان دریافت که بین مدرسه اهل رای (مکتب فکری ابوحنیفه) و اهل اثر (اهل حدیث و ظواهرگرایان) منازعات زیادی صورت گرفته است. اما این تنازع، به معنای آن نبود که اهل رای یا شخص ابوحنیفه اصلا حدیث و سنت پیامبر را قبول نداشت؛ بلکه اختلاف در نحوه ای تفسیر و عمل به احادیث بود. اهل حدیث در قبول و نقل احادیث افراط میکردند و این طرف، در عراق احادیث نقد و بررسی شد و طبیعی است که در نقدها و موشکافیها، عدهای برمی آشوبند.
1 – تکفیر ابوحنیفه
نقدهایی ابوحنیفه براحادیث، سبب شد که اهل حدیث با ابوحنیفه از راه دشمنی وارد شود چون از باب مناظر که نمی توانستند... خصومت اهل حدیث با ابوحنیفه به اندازهای بود که از هیچ دشنام رکیک و الفاظ عجیب و غریبی دریغ نکردند. خطیب بغدادی انبوهی از این توهینها و دشنامها را در تاریخ بغداد نقل کرده است. در یک جا که در سلسله نقل، محمد بن اسماعیل بخاری هم وجود دارد چنین گفته اند که حمدویه به محمد بن مسلمه گفت: چه میگویی در حق نعمان (ابوحنیفه) که همه شهرها را طی کرده است مگر شهر مدینه؟ او گفت: از رسول خدا
(ص) روایت است که دجال و طاعون در شهر مدینه وارد نمیشود و او (ابوحنیفه) دجالی از دجالهاست. عبدالرحمن ابن مهدی میگفت من در تاریخ اسلام بعد فتنه دجال، فتنهای بزرگتر از رای ابوحنیفه سراغ ندارم. از مالک بن انس نقل شده که میگفت در اسلام، هیچ مولودی شُومتر از ابوحنیفه متولد نشده است... انواع تهمتها و دشنامهایی که اگر لازم بود به تاریخ بغداد مراجعه شود. [تاریخ بغداد، خطیب بغدادی ج 13].
2 – تحقير نژادی
عرب ها نسبت به نژاد و قومیت، تعصب خاصی دارند؛ پیامبر اسلام بسختی توانست حصارهای قومی و قبیلوی عرب را بردارد. اما دیری نپایید که دوباره تعصب عربی و برتری نژادی اوج گرفت... پیامبر اسلام راجع به قوم فارس، برخی مزیتها را ذکر کرده بود از جمله در ضمن آیه قرآن «و آخرون لما یلحقوا بهم...» دیگران که به آنها ملحق می شوند... پیامبر دست به شانه سلمان فارسی زده و فرموده بود آنها از فارس هستند. یا روایتی که از پیامبر نقل شده اگر علم و دانش در ثریا هم باشد، مردانی از فارس، بدان دست خواهند یافت... اما در زمان ابوحنیفه با تعصب شدید عربی ضمن گرایش به حدیث، این مزیتها به کلی فراموش شده بود. به گواهی تاریخ، یکی از حربههایی که علیه ابوحنیفه استفاده کرده بودند، حربهی تحقیر نژادی بود. در برخی مجالسی که اسمی از ابوحنیفه برده میشد، میگفتند پناه میبریم به خداوند از شرّ نبطیّ که خودش را عرب جا زده است. [تاریخ بغداد، خطیب بغدادی 13/430]. نبطیها در عراق، افراد غیر عرب بودند و اما همیشه مورد تمسخر عرب واقع میشدند.
سخن پایانی
نسخهای که ابوحنیفه برای مسلمانان داده بود، اگر با واکنشهای تند قشری گراها مقابل نمی گردید، میتوانست راه نجاتی باشد از شر تندروهایی که بنام دین و مذهب، دست شان را به خون انسانها آلوده میسازند و قطعا از سرنوشت شُومی که امروز جهان اسلام بدان گرفتارند، رها میبودند. ابوحنیفه نخواست که قدرتهای آنروز از مذهبی علیه مذهب دیگری – ولو مخالف ابوحنیفه – استفاده کند؛ لذا بجای قبول منصب حکومتی، ضربههای شلاق را تحمل کرد اما زیر بار حکومت و قدرت نرفت. او که براحتی می توانست با استفاده از قدرت سیاسی، مخالفانش را به خاک سیاه بنشاند اما این سنت سیئه را انجام نداد. ولی بعدها حنابله و غیر اینها با استفاده از سلطه سیاسی، روز های سختی را بالای مخالفان خودشان آوردند.
علی ظفر یوسفی – کارشناسی ارشد فقه و حقوق اسلامی