قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمه سواء بیننا و بینكم... آل عمران/ 64
مقدمه
دغدغه بسیاری از روشنفکران دینی و علمای اعلام این است که برای اتحاد مردم مسلمان و جهان اسلام، چگونه راهکار ارائه نمایند و هرساله هم راجع به وحدت امت اسلامی، کانفرانس هایی تشکیل میگردد و مقالات بی شماری هم نوشته میشود اما هیچ تغییری در جوامع مسلمان پدید نمی آید. اشکال کار در کجاست و چرا آتش نزاع و جدال و نفاق در بین کشورهای اسلامی همچنان شعله ور است؟ بعضی از سیاستمداران اسلامی و عالمان دین همیشه کاسه و کوزه را سر استعمار و دخالت خارجی ها می شکنند... در حالی که ضعف دلایل آن را باید در داخل جستجوکرد نه خارج... علت العلل اینهمه فلاکت ریشه در جامعه دارد؛ جامعه که از هرنگاه سالم باشد، استخبارات خارجی آن جا رخنه نخواهدکرد.
ما برای اینکه یک اتحاد جهانی مسلمان را طرح ریزی کنیم مشکلی از نگاه متون و گزاره های دینی نداریم و به راحتی مسلمانان میتوانند در این محورهایی مهم با هم پیمان ببندند که اختلاف نکنند... بینش قرآنی این است که نه تنها پیروان اسلام باهم متحد باشند بلکه در قرآن از توافق و پیمان اتحاد با اهل کتاب امر شده است و اما باید موضوع و محورهای وحدت، مشخص باشد... از این نظر، اتحاد امت اسلامی از اوجب واجبات است زیرا وقتی قرآن پیروان ادیان را به اتحاد فرا میخواند، اتحاد امت که قطعی و ضروری است.
مع الاسف، پیروان مذاهب اسلامی و بعضی نظریه پردازان امت اسلامی مردم را از اصول دین دور نگهداشته و به فروع مشغول ساخته اند؛ از ریسمان خدا دور نگهداشته اند و به ریسمان شیطان مصروف کرده اند... ما وقتی در مورد خدا و انبیا و همچنان حضرت پیامبر اسلام و قرآن اختلافی نداریم، چه ضرورت است به فرعیات دین باهم جدال و منازعه راه بیندازیم!
اینکه چرا کشورهای مسلمان در همچو وضعیت بدی دچار شده اند، در نگاه اول ذهن جامعه طرف خارجیها میرود که مداخلات خارجیها ما را به این روز انداخته است. کسی منکر دخالت استخبارات بیگانگان نیست اما زمینهی این دخالتها را همین ملت فراهم کرده است، پس مشکل و معضل ما درونی است تا بیرونی.
1 – تفسیر انحصاری از مذهب یا مذهب پرستی
یکی از مشکلات جامعه مسلمان، قرائتی است که از مذهب دارند و یک مبلغ دین و دعوتگر، همه چیز را سیاه یا سفید می بینند و اعتقاد دارند که تنها راهی این تئوریسین می رود، به حق و صواب است و بقیه باطل است و این نظر و دیدگاه در میان فقهای شیعی وجود دارد و در میان فقهای اهل سنت وجود دارد و برای همین است که هیچگاه دو مذهب باهم از در تعامل وارد نشده اند زیرا پیشفرضهایی که در اختیار دارند وظایف آنها را مشخص کرده است که اتحاد و اتفاق با اهل باطل، ناجایز و حرام است... اگر بخواهیم فتاوا و اقوال علمای هر دو مذهب را اینجا ذکرکنیم، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد... این نوع قرائت جزمی و انحصاری، حق زندگی را در محل که اکثریت پیروان یک مذهب حاکمیت دارند، از بقیه سلب میکند.
نتیجه این که این فاکتور، بزرگترین عاملی است که موجب افتراق امت اسلام و انشقاق کشورهای اسلامی شده است و برای همین است که یک کشور مسلمان که مدعی پیروی از یک مذهب مشخص اسلامی است، حاضر است با شرق و غرب پیمان ببندد اما با همسایه مسلمانش قطع رابطه کند و این وحشت آفرین و دهشت زاست و سالهاست که این نوع سیاست و کنش، مردم مسلمانان را در فقر و جنگ و بدبختی نگه داشته است.
برای برون رفت از این معضل، باید علمای که مورد قبول همه پیروان مذاهب اسلامی هستند، تفسیری ارائه دهند که شمولگرا باشد.
2 – ضعف فرهنگی
تجربه نشان داده است که اگر ملتی از نگاه فرهنگ، در سطح پایین قرار داشته باشد، آن ملت همیشه تحت استعمار و استحمار بوده نمونه های فراوانی از این دست در کشورهای دنیا وجود دارد... اما جامعه کتابخوان و باسواد، هیچگاه زیر بار ستم نرفته اند و همیشه با اقتدار وسربلند زندگی کرده اند... در کشورهایی مثل افغانستان، چون فقر حاکم است، اکثر دانشجویان اولا مطالعه ندارند و کتاب نمی خوانند و ثانیا اگر کتاب می خوانند برای کسب یک مدیریت و کار دولتی و یا شخصی است از این نظر، فکر و ذهن دانشجویان معطوف به کار و پول درآوردن است به عبارت دیگر درس و دانشگاه را برای سواد و بالا بردن امور فرهنگی نمی خوانند... این نوع ذهنیت هم منجر به این میگردد که یک فارغ التحصیل دانشگاه برای پول درآوردن بروند و حاضر شوند اجیر این سفارت و آن سفارت شوند و برای تخریب وطن فعالیت کنند.
3 – ذهنیت قومی
تبار و قبیله و ملیت، درکشورهای اسلامی حرف اول را می زند. این که استعمار موفق شد کشورهای اسلامی را به واحدهای کوچکی به نام کشورها تقسیم کند، تاکید آنها روی همین مسایل تبار و قومیت و نژاد بود و اختلاف عرب عجم انداختند و اختلاف بین اتباع مداهب انداختند و بعد درون عرب و عجم را به واحدهای کوچکتری تقسیم کردند و مرز کشیدند. هنوزکه هنوز است کشورهای مسلمانان و سیاستمداران به خود نیامده اند و شب و روز برطبل نفاق و شقاق می کوبند و همدیگر را تهدید میکنند... همین ذهنیت ملی و تباری، سبب شده است که یک کشوری که ملی گرایی در آنجا بیداد میکند، تبعه یک کشور دیگر آنجا اذیت و ازار ببیند و در سطح ملی نیز تبارگرایی و قبیله گرایی منجر به تحزب و صف بندی های قومی خواهد شد؛چنانکه در افغانستان چنین است.
بنابراین، برای اتحاد ملتهای مسلمان، باید از قید و بند تبار، قوم و قبیله رهید و یک مسلمان را به اینکه او مسلمان است، مورد تکریم قرار داد فارغ از اینکه از کدام ملیت، نژاد و یا مذهب خاص است.
علی ظفر یوسفی- خبرگزاری جمهور