یونس قانونی می گوید که طرح واگذاری «مناطق امن» برای طالبان که از سوی گلبدین حکمتیار، مطرح شده، به معنای تجزیه افغانستان و خواسته دشمنان می باشد. در همین حال، عمر داوودزی نیز گفته است که برخی در تلاش نفاقافکنی و حکمفرمایی اند.
داوودزی افزود: «کسانی را می شناسم که شب و روز به فکر تفرقه و نفاق هستند و از فرمول انگلیسیها (تفرقه بینداز و حکومت کن) استفاده میکنند.»
پیشتر، عبدالهادی ارغندیوال؛ رییس حزب اسلامی نیز گفته بود که به کسی اجازه نخواهد تا به دستور بیگانه میان اقوام افغانستان، بذر نفاق و تفرقه بپاشد.
آقای ارغندیوال، تأکید کرده بود: «برای هیچ شخص و گروهی هم اجازه نخواهیم داد که به دستور بیگانگان میان اقوام اختلاف ایجاد کند و یکبار دیگر با بحران آفرینی، افغانستان را به گذشته تاریک ببرد که این ممکن هم نیست و برای هیچکس هم اجازه نمیدهیم.»
پیش از این، عبدالرب رسول سیاف نیز درباره تلاش برای تجزیه کشور زیر نام صلح با طالبان، هشدار داده بود.
همه این موضعگیری ها، یک هدف مشترک دارند و آن گلبدین حکمتیار است؛ کسی که به تعبیر عطامحمد نور، به تازگی از کوه به شهر آمده؛ اما در همین مدت کوتاه همواره تلاش کرده است تا شهرنشینان را نفی کند تا سلطه و اقتدار خود را تحکیم بخشد.
اخراج سه عضو ارشد حزب اسلامی نیز نشانگر آن است که گلبدین، این رویکرد را حتی در سیاست های درون سازمانی اش نیز اعمال می کند تا به این ترتیب، هیچ مانعی در برابر قدرت و سلطه او وجود نداشته باشد.
گفته می شود که یکی از دلایل اصلی اخراج چهره هایی مانند ارغندیوال از حزب اسلامی، درخواست او برای تعیین رهبری حزب از سوی کنگره سراسری می باشد.
این نشان می دهد که اصلی ترین دغدغه گلبدین حکمتیار، تحکیم سلطه و اقتدار کاذب خود به هر قیمتی است.
این همان چیزی است که ۴ دهه جنگ سالاری و ترور و نفرت پراکنی و تفرقه انگیزی به رهبری او را توجیه می کند.
گلبدین حتی در دوران مبارزه علیه رژيم های کمونیستی و فعالیت در چارچوب جنبش های اسلامی نیز گرایش خودخواهانه پررنگی به انحصارطلبی، اقتدارگرایی و نفی مشارکت همگانی و تصمیم های جمعی داشت.
پس از بازگشت او به روند صلح اما بسیاری از مخالفان دیروز گلبدین، انتظار داشتند که با گلبدین دیگری رو به رو خواهند شد؛ کسی که به دموکراسی، انتخابات، مردم سالاری، مشارکت جمعی، وحدت ملی و حضور همه اقوام و مذاهب در ساختار قدرت، باور دارد و حاضر است با دیگران در چارچوب یک نظام سیاسی فراگیر با ساختارهای وسیع، کار کند.
این خوش بینی اما به سرعت، رنگ باخت. حکمتیار هنوز به کابل نرسیده بود که پرده از هویت واقعی خود برداشت و نشان داد که هنوز همان اقتدارگرای انحصارطلب خودخواهی است که برای نیل به این هدف، حتی حاضر است پروژه تجزیه و تقسیم افغانستان را نیز کلید بزند و به این ترتیب، وابستگی و تعهد راسخ و راستین خود به خواسته های همیشگی دشمنان این آب و خاک را یکبار دیگر ثابت کند.
نخستین قربانی این رویکرد اما همچنان خود او و جریانی خواهد بود که از سوی وی، رهبری می شود.
گلبدین، پس از بازگشت به صلح، نه زهر بهر دشمن دارد و نه مهره بهر دوست. او خلع سلاح شده است. مهره سوخته از اینجا مانده و از آنجا رانده ای که نه توان جنگ دارد و نه تحمل صلح.
او پس از هر موضع گیری تنش زا و بحران آفرینی که انجام می دهد، با موجی کوبنده از پاسخ ها و واکنش های دندان شکن حتی از سوی متحدان و همفکران سابق اش رو به رو می شود و به این ترتیب، هر روز بیشتر از پیش، حلقه انزوایش را تنگ تر می کند.
آقای حکمتیار حتی قادر نیست بفهمد که تجزیه طلبی، تفرقه افکنی و سمپاشی های قوم پرستانه و تبارگرایانه در افغانستان امروز، نتیجه معکوس می دهد و طیف های مختلف سیاسی را بههم نزدیکتر می سازد.
نمونه بارز آن، وحدت و همنظری بی سابقه سیاسی در برابر سیاست های تفرقه افکنانه و دیکتاتورمآبانه اشرف غنی است.
با این حال، برای کسی که ۴ دهه با این انگیزه، زیسته است، محال است که بر باورهای سنگ شده ۴۰ ساله اش، پشت پا بزند و یکباره تغییر رویه دهد.
عیدالمتین فرهمند-
خبرگزاری جمهور